معنی دستگاه خودکار
حل جدول
اتومات
اتومات، اتوماتیک
خودکار
اختراعی از جان لود آمریکایی
اتوماتیک
اختراعی از جان لودآمریکایی
معادل فارسی اتوماتیک
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Automatik, Automatisch, Maschinell, Selbsttätig
لغت نامه دهخدا
خودکار. [خوَدْ / خُدْ] (ص مرکب) آنچه پیش خود کار می کند و احتیاج بمراقبت ندارد.آنکه کار کردن او امر و گفتن لازم ندارد و خود آن کاری که باید کرد در موقع خود کند. (یادداشت مؤلف).
- قلم خودکار، قلمی که احتیاج بدوات ندارد و با ماده ای که از ابتداء داخل آن است نوشتن انجام می دهد.
- ماشین خودکار، ماشینی که احتیاج به مراقبت کارگر ندارد و خود کار خود را انجام می دهد.
فرهنگ معین
دستگاه و آلتی به خودی خود کار می کند، اتوماتیک، مداد خودنویس. [خوانش: (~.) (ص مر.)]
فرهنگ عمید
ویژگی دستگاهی که بدون نیاز به انسان کار خود را انجام میدهد، اتوماتیک،
[مجاز] کسی که بدون دستور دیگران کارهای مربوط به خود را خوب انجام میدهد،
(اسم) نوعی قلم استوانهایشکل حاوی جوهر غلیظ،
مترادف و متضاد زبان فارسی
اتوماتیک، خودنویس، قلم
فرهنگ فارسی هوشیار
آنچه پیش خود کار میکند و احتیاج بمراقبت ندارد
معادل ابجد
1321